اولین غم من آخرین نگاه برادرم بود
چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود
پناهگاهم شبم گیسوی سیاه تو بود
اگر به عشق تو دیوانگی گناه منست
ز من رمیدن و بیگانگی گناه تو بود
دلم به مهر تو یکدم غم زمانه نداشت
که این پرنده ی خوش نغمه در پناه تو بود
عنایتی که دلم را همیشه خوش می داشت
اگر نهان نکنی لطف گاهگاه تو بود
بلور اشک به چشمم شکست وقت وداع
که اولین غم من آخرین نگاه تو بود
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا در گذریم با هفت هزار سالکان سربسریم
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
بیاد زنده یاد محمدرضا میرزاآقائی
سلام
سلام عزیز دل . ای که ظاهرا از کنار ما رفتی
بودنت در لحظه لحظه های زندگیمون جاری و ساریه
امروز 11 اسفند سالروز تولد ته . بیست و شش سالگیت و باید جشن گرفت
تولدت مبارک داداش گلم
یادآوری غم فراق تو همیشه دیده غمبارم را با ترنم چشمان آبیاری می کنه. روهمین اصل زمانه یاد آور شد که در مصیبت باید صبر کرد ، هرچند سخت باشد.به همین منظور تصمیم گرفتم برای شادی روحت کاری هر چند ناچیز انجام بدم . باشه که مورد قبول حضرت احدیت قرار بگیره .
سلام داداش گلم ! ببخش که چند وقتیه پست جدیدی ارسال نکردم
همه رو بزار بحساب مشکلات ...
یک سال دیگه بی حضور تو ....
یادمه اولین سالی که استخدام شده بودی محرم اون سال شیفت کاری بودی و خیلی برات سخت بود که در مراسم عاشورا حضور نداشته باشی ، خوب یادمه به هر ترفندی برای نیم ساعت خودت رسوندی اما... اما امسال دومین سالی که بطور فیزیکی در میان ما نیستی .
هوای محرم امسال مخصوصا در تاسوعا و عاشورا بارونی بود. گویا آسمان هم امسال خیلی دلش پر بود وآنچنان گریست که کوچه پس کوچه های محله رو آب فرا گرفت.
امسال بیادت یه ایستگاه صلواتی راه انداختیم و شله زرد نذری پخش کردیم . تو هوای سرد و بارونی چه دلچسب بود ، اما چه فایده خودت که نبودی ، ما بودیم و یادآوری خاطراتت .
سلام بر امام شهیدان
سلام بر برادر با وفـــا
سلام بر هفتاد و دو یار با وفا
محرم یک سال دیگر بی حضور تو
11 اسفند سال 1366 را خوب به خاطر داریم .
روز آغاز بودن .......
و چه روزی بود آن روز! روزهای موشک باران تهران و چه زیبا پدر تو را هم نام خود و دوست و برادر شهیدش محمدرضا لقب داد. آن زمان که هنوز ساعتی از تولدت نگذشته بود و شیشه های بیمارستان بر اثر بمباران فرو ریخت و تقدیر الهی بر آن شد که باشی و افسوس.....
چه زود بال پرواز گشودی و چه سبکبال به پرواز درآمدی. و امروز که بیست و اندی از آن سال ها می گذرد تو نیستی و نبودنت دردی است که درمان ندارد. تو نیستی تا شمعی دیگر را خاموش کنی و ما امروز در سالروز تولدت بر سر مزارت جمع شدیم و شمع روشن می کنیم تا در نبودت باد آن را خاموش کند به یاد تو. شاید مرحمی باشد بر دل داغ دیده مان.
روحت شاد, یادت گرامی
" تولدت مبارک محمدرضا "
السلام عليک يا ابا عبداله الحسين
دادش گلم امسال اربعین ارباب بی کفن حال و هوای دیگه ای داشت . هرچند حلاوت زیارت علی بن موسی رضا در فروردین ماه امسال با خبر تصادف تو به کامم تلخ شد ، گویا آقامون همون جا اسمم و تو لیست زائرین امسال اونم در چهلمین روز شهادتش وارد کرده بود.
آره عزیز دلم قسمتم شد اربعین امسال در کنار ضریح پربرکت ابی عبداله الحسین باشم . منم به عشق زیارتش و ارادتی که به تو دادش عزیزم دارم سفرم رو با نامت در خیل مشتاقان عزیز زهرا با پای پیاده آغاز کردم . قسمت شد 80 کیلومتر فاصله نجف تا کربلا رو پیاده طی کنم . در ابتدای سفر در کنار بارگاه مولی الموحدین علی بن ابیطالب حاضر شدم و دو رکعت نماز زیارت بنام تو و بقیه عزیزانم خوندم . آغاز سفر از وادی السلام نجف از کنار مزار انبیاء و برگزیدگان آغاز شد . جات خالی از کشورهای مختلف از قبیل عربستان ، کویت ، سوریه ، لبنان ، کشورعزیزمون ، عراق و ... شیعه ها در پیاده روی بسوی بارگاه امام حسین و حضرت ابوالفضل العباس شرکت کرده بودند . الحق و و الانصاف شیعه اقتدارش و امسال برخ کشید . این سفر سه روز طول کشید و در نهایت روز اربعین به جایگاه تردد فرشته های بارگاه حضرت حق رسیدیم ، چه با صفا بود ، اما ... . جات و خیلی خالی کردم و بیادت نماز زیارت خوندم .دعا کن خدا این فرصت و بهم بده تا سالهای دیگه شرف حضور در این پیاده روی از صحن امام اول شیعیان تا بارگاه سرور و سالار شهیدان پیدا کنم و نایب و زیاره تو و همه مشتاقان حضرتش باشم . به امید اون روز
تعداد صفحات : 2
گاهی اوقات نوشتن می تونه تنها داروی التیام بخش برای تحمل مصیبت باشه . این شد که فکر ایجاد یه وبلاگ در فراق عزیزی که برام یه دنیا عشق و صفا بود به سرم زد و با استعانت از کریم بی همتا شروع به نوشتن کردم.هدف اصلی از نوشتن این بلاگ معرفی همون یار سفرکرده یعنی محمدرضا میرزاآقائی عزیزه که همیشه یادش قطرات اشک رو بر دیده غمبارم سرازیر می کنه.